داستان
این ضرب المثل را این گونه روایت کرده اند که:
در گذشته های
دور، جوانکی بوده که در میان مردم بد یمن و بدشگون خوانده می شده. مردم او را فردی
می دیدند که پا به هر محلی میگذارد، اتفاقی ناگوار رخ میدهد و به همین دلیل این
جوان در میان مردم بدشانس و بد قدم خوانده میشد.
از قضا رسید روزی
که این جوان دلباخته دختری در میان اهالی شهر شد. دخترک هم البته دلباخته او شده
بود اما به دلیل همان حرف و حدیثهایی که پشت سر پسر جوان بود، خانواده دختر با
ازدواج این دو مخالفت کردند و دخترک به عقد دیگری درآمد.