معرفی کتاب شنگال
نویسنده: کیو مکلیر
مترجم: زهره پریرخ
انتشارات: فاطمی
شنگال دیگر چیست؟ چه اسم عجیبی!
شنگال چیزی است بین قاشق و چنگال؛ نه قاشق است و نه چنگال. نه قاشقها او را در جمع خود میپذیرند نه چنگالها. او روی میز غذا جایی ندارد و بسیار تنهاست.
شنگال برای پذیرفته شدن در بین قاشقها و چنگالها سعی میکند خود را به شکل آنها در بیاورد؛ اما تلاشهایش برای این کار بیفایده است.
تا اینکه روزی پای یک بچه کوچولو که تا حالا از قاشق و چنگال استفاده نکرده است به آشپزخانه باز میشود. او نمیتواند قاشق و چنگال معمولی که بزرگترها از آن استفاده میکنند را در دستان کوچکش بگیرد و به چیزی احتیاج دارد که بتواند به راحتی با آن غذا بخورد؛ به چیزی که کمی قاشق باشد کمی چنگال؛ چیزی که خاصیت و ویژگیهای هر دو را داشته باشد؛ کاری که نه قاشقها از پس آن برمیآیند و نه چنگالها، انگار فقط این شنگال است که از عهدۀ این کار بر میآید، فقط خود شنگال...
این داستان به تفاوتهای فردی و ویژگیهای منحصر به فرد افراد توجه دارد؛ عامل مهمی که میتواند در افزایش عزت نفس، خود باوری و اعتماد به نفس افراد اثر گذار باشد. نویسنده در این کتاب وجود تفاوتها را به عنوان یک نقطه قوت در یک گروه یا جامعه معرفی میکند و به صورت نمادین سعی در بیان تواناییهای منحصر به فرد افراد دارد. شیوه تصویرگری خلاق و سادگی نقشها در این اثر جذابیت آن را نزد مخاطب کودک و همینطور بزرگسال بیشتر کرده است. داستانی که "کیو مکلیر" خلق کرده است به کودکان به ویژه کودکانی که با سایرین متفاوت هستند، اعتماد به نفس و خود باوری میدهد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
یک روز، بعد از اینکه شنگال هزار بار از خودش پرسید:
«آخه تو کی هستی؟» و وقت چیدن سفره، بارها و بارها دست به دست شد و هی دست به سرش کردند... آهی کشید و با خودش فکر کرد، آگر بخواهم توی سفره جایی داشته باشم و مثل بقیه برای خودم کسی بشوم باید فقط یک چیز باشم. پس تصمیم گرفت برای خودش فکری بکند. (ص ۸)
اول از همه، باید برای سرش فکری میکرد. یک کلاه لبهدار سرش گذاشت تا بیشتر شبیه یک قاشق بشود؛ اما چنگالها گفتند:
«واه واه! چه کلّه گردی!» (ص ۹)
حالا توی این شلوغی، همهچیز قاطی شده بود. با چنگال، هم غذا را زیر و رو میکردند و هم آن را برمیداشتند و با قاشق، هم غذا را به هم میزدند و هم آن را میکشیدند.
اما آن وروجک شلوغ، با آن سروصداها و ریخت و پاشهایش و با این غذای نصفه و نیمهاش، یک چیز دیگر لازم داشت.
چیزی که بتواند همهی کارها را با هم بکند. چیزی که در دست گرفتنش راحت و آسان باشد. چیزی که نه قاشق باشد و نه چنگال؛ اما کمی از هر کدام باشد. (ص ۲۱)