معرفی کتاب برج قحطی
عنوان: برج قحطی
نویسنده : هادی حکیمیان
ناشر: شهرستان ادب
این رمان روایتگر بخشهایی از تاریخ محلّی یزد در دورههای قاجار و پهلوی است. شخصیت اول داستان، جوانی دانشجوست که تحت تعقیب نیروهای ساواک قرار گرفته و به یزد فرار کرده است. جوان دانشجو پس از ورود به شهر یزد در دانشسرای مقدماتی مشغول تدریس شده و در ضمن با برخی افراد محلی و خاندانهای اشرافی یزد هم آشنا میشود. شخصیت اصلی داستان که برای دیدن چند نسخهی خطی به خانهی علیارفعخان یکی از اعیان یزد رفته، دل در گرو عشق دختر جوان وی میگذارد. در همین حین او با گروهی از جوانان مذهبی و انقلابی شهر ارتباط مییابد و میفهمد که قصد ترور دادستان نظامی ارتش شاهنشاهی را دارند. قضیه ترور لو میرود و فرد مذکور به همراه برخی دوستانش دستگیر میشود. وی در بازداشتگاه تحت شکنجههای فراوان قرار گرفته و هر بار که او را برای بازجویی میبرند، بخشهایی از شخصیت ناپیدای راوی برای مخاطب رو میشود.
رمان آنقدر خوب از آب و گل یزدی درآمده که اغراق نیست اگر بگوییم بوی کاهگل دیوارهای خانههای کویری را هم میتوان از درونش استشمام کرد.
«زینالعابدینخان میبیند بد شَملهای شد؛ نه آن وقتی که باد بر بیرق مشروطه میخورد کسی میخواستش، نه حالا که مشیر شده نایبالحکومه و نمایندهی تامالاختیار عینالدوله و ممدعلیشاه. این میشود که پیه پاچالداری را به تن میمالد. فکر حکم و حکومت از سر در میکند، میرود توی کاروانسرای خِتکیها میایستد، بنا میکند به معامله و خریدوفروش. هر چی هم مردم اطرافی یا همچراغها پشت سر و گاهی حتی جلوی روی لنترانی بارش میکنند، به خود نمیگذارد، به زنهایش هم میگوید:"هر روزی یک روزی است دیگر، چرخ ما هم برگشته، اصلا این پسر زال، تف و لعنتی بود که خدا ثمرهی بیغیرتیام انداخت توی صورتم."»
لهجه یزدی شیرین است و وقایع و حوادثی که در این شهر اتفاق افتاده نیز جذاب؛ پس مطالعهی این کتاب را از دست ندهید.