معرفی کتاب صوفی و چراغ جادو

صوفی و چراغ جادو
نویسنده: ابراهیم حسن بیگی
انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان۲۴۷
صفحه
صوفی
و چراغ جادو، داستان پسربچه ۱۲ سالهای است به نام صوفی که در یک روستای ترکمننشین
زندگی میکند.
« صوفی
» کلاس
پنجم دبستان را تمام کرده است و منتظر است ببیند پدرش او را برای دورة راهنمایی به
مدرسه میفرستد یا نه. جشن گندم است و همه به مهمانی « طواق حاجی » میروند که مرد
ثروتمندی در روستاست. طواق حاجی، اسب سوارکاری دارد و سوارکارانش در مسابقات شرکت
میکنند. صوفی در اسطبل طواق حاجی مشغول کار میشود و اسبِ لَنگی را که قادر به
دویدن نیست از او میگیرد تا از آن نگهداری کند. او نام اسب را تیزتک میگذارد.
صوفی در طی داستان، چراغ جادویی پیدا میکند و غول چراغ
جادو به او کمکهای کوچک، ولی تأثیرگذاری میکند. صوفی اسب را برای درمان پیش
پدربزرگش میبرد و پیرمرد، اسب را درمان میکند. صوفی برای مسابقات آماده میشود و
در مسابقة اول، حائز رتبة هشتم میشود. مادرش مشکل قلبی پیدا میکند، ولی به خیر
میگذرد. غفور
- پسر طواق حاجی - تیزتک را میدزدد، ولی طواق حاجی، اسب را به صوفی برمیگرداند.
تیزتک در مسابقات اول میشود، ولی غول چراغ جادو گم میشود و صوفی میفهمد که...
خود
نویسنده در خصوص کتابش اینگونه بیان میدارد که: «کار اصلی چراغ جادو، ارتباط با
بچهها و رساندن آنها به آرزوهایشان بود، اما در چراغ جادوی ما یک بچه غول وجود
دارد که نمیتواند بایستد و آرزوها را برآورده کند و تنها راه رسیدن به آرزو را
به بچهها نشان میدهد.»