حکایت ضرب المثل
حکایت ضربالمثل «خیاط در کوزه افتاد» چیست؟
داستان این ضربالمثل به زمانهای دور بر میگردد. زمانی که خیاطی در شهری مغازهای کوچک داشت که بر سر راه گورستان بنا شده بود.
هر زمان فردی میمرد، برای تدفین او از جلوی مغازه خیاط رد میشدند. روزی خیاط با خود فکر کرد که تعداد مردگان را بشمارد و از این طریق برای خود سرگرمی درست کند. اما چون حافظه خوبی نداشت، تصمیم گرفت کوزهای را از دیوار آویزان کند و سنگریزههایی را کنار آن قرار دهد و هربار که فردی میمیرد، سنگی داخل کوزه بیندازد.
آخر ماه که میشد کوزه را خالی میکرد و سنگها را میشمرد.
دیگر مردم آن محل هم از سرگرمی او خبر داشتند. هربار که از آنجا رد میشدند، به او میگفتند: چه خبر خیاط؟ و خیاط میگفت که مثلا امروز سه نفر در کوزه افتادند.
از قضا مرگ به سراغ او هم آمد. روزی مردی که خبر از فوت خیاط نداشت، مغازهاش را بسته دید. از دیگران پرسید که خیاط کجاست و چرا مغازه بسته است؟ به او گفتند: خیاط هم در کوزه افتاد.
از آن پس این مثل را در زمانی به کار میبرند که فردی به بلایی دچار شده که پیش از این درباره آن حرف میزده است.