معرفی کتاب جدید
نان آن سالها
هاینریش بل
ترجمه ی محمد ظروفی
انتشارات جامی
والتر فندریش نوجوانی که در سالهای قحطیِ بعداز جنگ دوم جهانی برای خارج شدن از فشارهای اقتصادی که خانوادش رو در تنگنا قرار داده، برای کارآموزی به شهری دیگر مهاجرت میکنه، در اونجا و هنوز بعد از سالها که حالا موقعیت شغلی خوبی داره اما هر روز در استرس "نان" آرام و قرار نداره، تا اینکه روزی در ایستگاه قطار با دختری به اسم هدویگ آشنامیشه.
داستان معمول و موضوعی حساس داره، شرح گرسنگی و آفات و پیامدهای ریز و درشت بعد از جنگ جهانی دوم در جامعه آلمانی هاینریش بل است که با جریانی عاشقانه و اتفاقی وصل داده میشه. یعنی از سری داستانهای بل که در بعد از جنگ واقع شده و تصاویر منتقدانه اوضاع و احوال اجتماعی تشریح میشه، سنن غلط فرومایهآنه محکوم، و از زندگی شرافتمندانه انسانی دفاع میکنه.
داستان از زبان شخصیت اصلی روایت میشه و ازوناست که جریانش تنها در یک روز اتفاق میافته اما یک روز متلاطم که با درهمآمیختن بیامان گذشته و حال کامل میشه
« یکی از ویژگیهای نویسندگی بل آن است که رشته سخن را به دست قهرمانهای آثارش میسپارد، تا بیواسطه تجربیاتشان را بازگو کنند مانند » فندریش قهرمان داستان نان آن سالها .
بازی زبانی نویسنده در بکارگیری از سمبل و واژهها مثل اکثر داستانهای بل در اینجا هم تکرار شده؛ یقه شارن هورست و لبهای ایفی ژرنی.
قسمتهای زیبایی از کتاب
» هنگامی که در سن 16 سالگی بهعنوان کارآموز تنها به شهر آمده بودم، ناگزیر بودم قیمت همه چیزها را بدانم؛ زیرا به هیچ روی توانایی پرداخت آنها را نداشتم: گرسنگی قیمتها را به من آموخت، فکر نان تازه مرا کاملآ دیوانه میکرد، و من شبها ساعتهای دراز در شهر پرسه میزدم و جز به نان به هیچ چیز دیگری نمیاندیشیدم. چشمهایم میسوختند، زانوانم ناتوان بودند و من احساس میکردم که گرگی درنده در وجود منست. نان، من مثل آدم مرفینی دیوانهوار هوس نان را داشتم. «