باب اندیشه

کتابخانه عمومی آیت الله محقق روستای اصله

باب اندیشه

کتابخانه عمومی آیت الله محقق روستای اصله

بایگانی

معرفی کتاب مرد رویاها

جمعه, ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۵۹ ب.ظ



مرد رویاها

نویسنده : سیدمهدی شجاعی

انتشارات : کتاب نیستان


ادبیات «مرد رویاها» که بسیار دلنشین و گیرا است، حکایت از توانمندی نویسنده در خلق موقعیت‌های داستانی دارد و خواننده را به یاد آثار قبلی این نویسنده چون «کمی دیرتر» یا «کشتی پهلو گرفته» می‌اندازد. همچنین استفاده از تکه‌های زبانی مختص شخصیت‌ها، به داستان واقعیت بیشتری بخشیده و این حس را در خواننده به وجود می‌آورد که با یک چمران واقعی رو‌به‌رو است. توجه به جزئیات و استفاده از حالات و لحظاتی که می‌تواند در قرابت خواننده با متن تاثیر داشته باشد از دیگر نکات کلیدی و برجسته این کتاب است که مخاطب را با حال و هوای عرفانی چمران بیشتر آشنا می‌کند.

« مرحوم دکتر چمران دست‌نوشته‌های عجیبی از خودش به‌جا گذاشته، حوادث عظیمی رو آفریده، تاثیر تعیین کننده‌ای در تاریخ داشته... ولی اینها مهم‌ترین کار او نیست؛ مهم‌ترین کار او، آدم‌هایی ا‌ست که ساخته. و اون آدم‌ها رو نمیشه در اینجا جمع‌آوری و آرشیو کرد. »

پاراگراف بالا از بندهای ابتدایی کتاب «مرد رویاها» اثر سیدمهدی شجاعی است که به شرح دوره‌ای از زندگی شهید دکتر مصطفی چمران می‌پردازد. این کتاب به صورت یک فیلمنامه 13 قسمتی نگارش یافته و همچون دیگر فیلمنامه‌های سیدمهدی شجاعی توانسته جایگاه خوبی را در میان آثار وی به دست آورد.  « مرد رویاها » به دوره‌ای از زندگی شهید چمران اشاره دارد که کمتر مورد توجه نویسندگان و خوانندگان قرار گرفته است. زندگی در آمریکا، مصر و لبنان 3‌ دوره از زندگی مبارزاتی دکتر مصطفی چمران است که به قلم شجاعی در برابر دیدگان خواننده به تصویر کشیده شده است؛ دوره‌هایی که هرکدام دارای ویژگی‌هایی بوده که زندگی چمران را متمایز و او را به مرد خدا تبدیل کرده است. گفتنی است علاوه بر این 3‌مقطع زمانی به هم پیوسته، نویسنده با استفاده از توانایی‌های قلمش، گریزی به دوران کودکی و نوجوانی چمران زده و سختی‌هایی را که در رسیدن به موفقیت تحمل کرده، به مخاطب نشان می‌دهد.

قسمتهایی از کتاب : « پیرمردی بدون بالاپوش در گوشه خیابان زیر برف کز کرده. نوجوانی به هنگام عبور، چشمش به پیرمرد می‌افتد و پاهایش سست می‌شود. نوجوان پالتویش را در می‌آورد و به نحوی که دیده نشود، به سمت پیرمرد می‌رود و از پشت آن را روی دوش پیرمرد می‌اندازد و به سرعت دور می‌شود؛ با یک تا پیراهن. پیرمرد برمی‌گردد اما روی نوجوان را نمی‌بیند.

چمران: من به اون پالتو احتیاج داشتم، پالتوی دیگه‌ای هم نداشتم. اون شب سرمای سختی خوردم و چند روز بستری شدم. ولی خوشحال بودم از اینکه تونستم رضایت خدا رو به دست بیارم.

پروانه(دختری که چمران با او ازدواج می‌کند): ولی این شیوه‌ای نیست که بشه باهاش یه عمر زندگی کرد.

چمران: این اون شیوه‌ایه که من دوست دارم باهاش یه عمر زندگی کنم و این اون چیزیه که برای تو قابل پذیرش نیست »..


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۲۷
کتاب دار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی